بغض گرفته

ساخت وبلاگ
&اللهم رب شهر رمضان،الذی انزلت فیه القرآن.....
(رفته بود زیر پتو)
+چرا رفتی زیر پتو؟
_ولم کن برو بخواب
(پتو رو میکشم از سرش کنار و دستاش رو از روی صورتش کنار میزنم،میبینم داره گریه میکنه)
+چرا گریه میکنی آجی
_هیچی برو بخواب تو
(اول فکر میکنم چون امشب میخاد تنها بخوابه گریه شده بهونه ی امشبش)
+خب بگو دیگه آجی جونم
&و غفرلی تلک الذنوب العظام فانه لا یغفرها غیرک یا رحمان و یا الله الهی العفو....
_من وقتی یه فیلمی میبینم که توش یه اتفاق ناراحت کننده ای میوفته که به اماما ربط داره بعدش اینجوری گریه ام میگیره
+چی دیدی مگه آجی؟
_همین فیلمه دیگه،اون توش مُرد و بعدشم یه فیلم دیگه ام گذاشت که ربط داشت به اماما
(همینجوری گریه میکنه،منم آرنجمو میذارم کنار بدنش و یه جوری که سنگینی بدنم روش نیوفته و بتونم ببینم صورتش رو نگاش میکنم و با انگشت دستم از نزدیک چشمش میکشم روی لپش که اشکاش نره توی گوشش)
(چشمام پر اشک میشه)
&از گنه دم به دمم،آتش طوفنده شدم،هم شدم از توبه خجل،هم ز تو شرمنده شدم،صاحب من....
(فکر:پس صاحب تو کس دیگه ایه،تو مال کس دیگه ای هستی)
(گریه میکنم بی صدا،اروم از کناره ی چشم چپم میوفته روی دستش و از کناره ی چشم راستم میاد روی بینی و از نوک بینی میوفته روی لباسش)
(نگام میکنه،دیگه هیچ حرفی رد و بدل نمیشه،انگار حرفا کم میارن و بدون  حرف زدن راحت تر انتقال میدیم)
(من همینجور اشکاش رو پاک میکنم و به صورتش نگا میکنم،بغض کرده،میخاد بترکه ولی نگه میداره و آروم اشک میریزه)
&وای خدا،وصل تو شد عزت من،هجر تو شد ذلت من،با تو سرافراز ولی،بی تو سرافکنده شدم،وای بر این بندگیم،مرگ بر این زندگی ام......
(فکر:میفهمه این چیزایی رو که این داره میگه)
(هی بغض میکنه،منو نگاه نمیکنه ولی من همینجوری اشک میریزم و اونم اشکاش میریزه)
&سیل گنه برد مرا،بحر بلا خورد مرا،وای که من غرق در این بحر خروشنده شده ام
(نگام کرد و یکی از اشکای چشم چپم رو پاک کرد،دستش که خیس شد برد نزدیک صورتش و نگاش کرد،نمیدونم به چی فکر میکرد)
&آخه سفینه ی نجات بودن کار موسی نیست،من وقتی کشتی نجات به دادم برسه میگم حسین
(یهو بهض ترکید،دستشو انداخت گردنم و کشیدم پایین تو بغلش،منم کنار انگشت شصتم رو بردم نزدیک دهنش که صداش بلند تر نشه،منو سفت فشار میداد و گریه میکرد،منم گریه کردم،گریه میکردم)
&ای حسسین
(بلند شدم قطعش کردم)
+بخواب آجی جون،بخواب عزیزم


فکر:تا حالا ندیده بودم چنین چیزی ازش


درست نفهمیدم برای چی گریه میکرد اما بغض کرده بود
منم دلم گریه میخاست منتظر بودم برم تو تخت و....
اما انگار اسبابش جور شد و بهترم شد
(فکر:قول میدم که آدم بشم،قول میدم که آدم بشم،نوکر سر به زیر بشم)

مشهد...
ما را در سایت مشهد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : din-eslam بازدید : 95 تاريخ : سه شنبه 2 مرداد 1397 ساعت: 20:07