هیئت

ساخت وبلاگ

پنجشنبه شب حالم گرفته بود بدجور

دیدم امشب سیدرضا هم برنامه داره

گفتم چی بهتر از این میرم هیئت یکمی خالی میشم

خلاصه آماده شدم با اسنپ رفتم تا دم هیئت

رفتم تو هنوز سخنرانی بود

نشستم گوش دادم

خیلی خوب سخنرانی کرد

آخراش داشت وصل میکرد به روضه که رشته کلام از دستش در رفت و به روضه وصل نکرد

خلاصه سخنران از رو صندلی بلند شد تا بیاد پایین و سید رضا هم بلند شد که بیاد و بره مداحی کنه

اومد روی صندلی بشینه چراغارو خاموش کردن یهو سید رضا گفت خاموش نکنین

من گفتم براچی؟!!حتما میخواد اول یکمی حرف بزنه

بعد دیدم شروع کرد به خوندن

مداحی و روضه نمیخوند

داشت مدح و مولودی میخواست بخونه

منو بگو....

خنده ام گرفته بود

خخخخخ

پیش خودم میگفتم من اومده بودم گریه کنم،حالا مولودی و باید دست بزنن

خخخخخ

داشت مدح از حضرت علی میخوند

گفتم حضرت علی حتما میخواستن به جای گریه با خنده و شادی ازم پذیرایی کنن و اینجوری سبک بشم

خلاصه اونجا من هی به این فکر میکردم و خنده ام میگرفت

خخخخ

مشهد...
ما را در سایت مشهد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : din-eslam بازدید : 86 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:30